فیس بوک
اولندش که ببخشید که یه یک سالی نبودم . خیلی اینجو گرفتاری دارم . البته نه گرفتاریه بد .. خداره شکر همش خوبه . اگه خدا یاری کنه بازم شرو ع کردم به نوشتن .
تلفن خونه ما دقیقا عین خروس بی محله . اون موقعهایی که باید زنگ بزنه نمیزنه . هر وقتم از برق میکشیمش بیرون میبینیم که آخخخخخیییی .... مثلا از اداره پست زنگ زدن که پوشین بیوین که یی بسته پستی از خارج اومده و توش کلی شکلاتووی خارجی و آدانس و عطر و ادکلن توش بوده . البته قوم و خویشووی ما که از ایی بخارا ندارن . ایم از طرف همو بچه آهووی ها و جوجه طاووسا و .... که هنوز امیدی به برگشتن من دارن ....بوده که بلکم من خر بشم و باز برگردم . یا ایکه از طرف یه آدم مهمی تلفن میشه . ولی همی تلفنو وقتی از برق نمیکشیمش از صبح مث آش رو رووک زنگ میخوره . حالو کاشکی یه دوزاری سود توش بود . همش ایی قووم و خویشووی عتیقه و درجه یک ما که معلووم نیس از پس کدووم قبرسوونی اومدن زنگ میزنن و یا مشکل مالی دارن و میخان پول قرض کنن یا خبر مرگشون با شوهرشون یا زنشون جر و خشتک دروون راه انداختن . ننه گدا ها انگار ما اینجو مشاوره خونواده هسیم . وقتی شب تو بغل همدیگه قربون صدقه همدیگه میرن و واسه همدیگه سرقدم میرن که یاد ما نیسن .. همی تا جرو دعواشون میشه عین ۱۱۰ زنگ میزنن بما . بگذریم .. گوره بوآشونم کرده .
ما یه عموویی داریم که خیلی به اصطلاح آدم با کلاسیه . جوون ننه ش استاد دانشگاه هم هس ولی اقد ایی آدمو خسیس و گدا هس که حد و نهایت نداره . آقا ایجوری بگم که ایی کت و شلواره دوره دومادیشم هنوز داره میکنه تنش . تو ماشین پیکانش هنوز بنزین دوره شاه هست . هیچوقتم هیچ خیریش بما نرسیده . همیشه هم ما کمکش کردیم . خلاصه آقا دیدیم همی تلفن کذایی زنگ زد . خدا شاهده انگار بدلووم افتاده بودااا ... گفتم ور ندارم . بعد گفتم شاید یکی یی دفعه یی اتفاقی براش افتاده باشه . آقا وردوشتیم ... دیدیم عین سالن مرده شور خونه صدووی جیغغغغغ و لووووک میاد و وسطشم فحشووی با تربیتی . مث آشغال و بیشعور و کثافت و خلاصه بد بدش دیگه بیشرف بود .
خوب که گوش گرفتیم از وسط صداها دیدیم از خونه عمو جان هست . گفتیم خدا رحم کنه حتما یا ایزوگام خونشون خرابه یا ماشینش روشن نمیشه و میکانیک آشنا میخاد یا اگه خدا بخاد خودش یا زنش مرده ... دیدیم نه زنش گوشی ره از ما گرفت و گفت بیووین بداد ما برسین . منکه گیج شده بودم گفتم خب زنیکه دیوونه درس حرف بزن بیبینم چه مرگیته . بعد گفت هااا بیو ...بیوووو...بیبین ایی عمو جونت چه دست گلی به آب داده .
منکه خودووم نفهمیدم چیچی میگه گوشی رو قطع کردم . گفتم برووو گم بوشوو زنیکه دیوونه . اعصاب ندارم از دست ایی کارمندووی حرف نشنو و گیج و گووج . تو هم شدی قوزه بالو قوز .
خلاصه بعد معلوم شد که ایی آقووی محترم که همیشه سر هر موضوعی ماره دوره خودش جمع میکرد و شروع میکرد به نصیحت که هاااا انسان باید تو زندگیش همیشه انسانیت دوشته باشه . آدم باید وجدان خودشه قاضی بکنه .... و وو فلان و بیساااررر.... همی آقو تو زرد از آب در اومده .
جریان از ایی قرار بوده که همی جناب وجدان پرست سی سال پیش واسی ادامه تحصیل تشریفشونه میبرن آمریکا و گورشونه اونجو گم میکنن . بعد از قضا چون می خواستن از تخفیف شهریه و اقامت اونجو استفاده کنن میرن با یه دختر آمریکایی ازدواج میکنن . نمیدونم شایدم همیطوری رفاقتی و خودمونی با هم زندگی میکنن . بعد که درسش تموم میشه این خانوم حامله میشه و تا میخاد بگه ایی کره که تو کومه منه مال تو هس ... ایی آقو فرار میکنه و میاد آمریکا . ایی بدبخت ضیفه میمونه و یی کره حرووم .
خلاصه تا ایکه تکنولوجی پیشرفت قابل توجهی میکنه و یی چیزی بنام فیس بوک پیدو میشه . بچووی همی عامووم که از ایی قیسبوک بازووی قهار هسن میبینن یی آدم آمریکووی ایناره ریکویست واسی فرند کرده . که بعد که اینا با هم حرف میزنن میبنن که فامیلیشون که یکیه .. قیافشم که عین همی عکسیه که باباشون گرفته تو جوونیش و گذوشته تو طاقچه .
بعد که با ایی پسروو حرف میزنن میگه که بووی من ایرانی بوده و فامیلیش ایی بوده . از همه بدتر ایکه عکس عامو ماره تو بغل ننه اش نشون میده . که آقا بچووی ایرانی هم که دیدین ... که از کوچیکی همش دلشون شوره ارث و میراث بوآشونه میزنه .... خیلی ناراحت میشن ..... به ننشون میگن و ننشونم که همیشه یکی از افتخاراتش ایی بود که عشق اول عامو ما هس ... بعد از بیست سال زندگی بدجور خورد سر پوزش .
همه زنووی خونواده تو دلشون خیلی خنک شد . ولی ظاهرا همه باهاش دارن همدردی میکنن . شایدم انشاالله از هم جدا شدن . ولی فکر نکنم .. دیگه کو شوهر؟؟ .. خلاصه ایم از فیسبوک ...