یافته های باستان شناسی من

          الهه های ناشناخته سرزمین من

 ایرانیا آدمای وطن پرستین . همیشه تو بعضی کاراشون دست از اصل و نسب خودشون برنمیدرن . دلشون میخاد یه تاریخ و گذشته پر باری داشته باشن . خدا عمرشون بده .

.. واما  چند وفت پیش که ایران بودم خیلی خوشحال شدم که بیشتر دوستا و قوم و خویشا که بچه گیرشون اومده اسمووی عجیب و غریب رو بچه هاشون گذوشتن  . منم سعی کردم در مورد اونا تحقیق کنم . بعد فهمیدم که بیشتر ایی اسما اسمووی هخامنشی و تخت جمشیدی و نمیدونم اهریمن و همی چیزا هس . فهمیدم  عامو ما خیلی عقبیم . مردم چه اطلاعاتووی دارن و لی ما تمرگیدیم اینجو و همش سرمون تو کتابووی بیهوده هس .

مثلا هارمسا : از ننش پرسیدم : ایی دیگه چه اسمیه رو بچت گذوشتی ؟ گفت : اه ه ه .. ( با لهجه تهروونی) شما دیگه چرا؟ هارمسا اسم یکی از ندیمه های ساریس بوده . گفتم ساریس دیگه کدوم خریه؟ گفت زن دوم داریوش سوم .

بعد رفتم تحقیق دیدیم بابا ما خیلی الهه داریم که قدرشه نمیدونیم .

خلاتوس : این الهه راحتی و فکر بوده . مجسمه این الهه در سر در توالت کاخهای تخت جمشید نصب بوده . وظیفشم پاسداری از پادشاهان در برابر اهریمن موقع قضای حاجت بوده .

تپالسیوس: الهه باروری بوده که کشاورزان آن رو مقدس میشمردن .

کیسیسوس: این الهه نبوده . کیسه کش مخصوص کورش بوده .

پمپریوز : اینم یکی از زنانی بوده که داریش سوم رو وقتی نوزاد بوده کهنشو عوض میکرده .

کره بز : اینو نمیدوم کی بوده فقط مجسمشو پیدا کردن .البته هنوزم که هنوزه بعنوان لقب ازش استفاده میکنن.

اختاتفاسوس:این یه اسم دخترونه هس . به معنی دختر چشم سبز هست . این اختاتفاتوس در واقع ریشه کلمه اخ تف  امروزی هست .

خلاصه خیلی خوشحال شدم که ملت شریف ما از هر چیزی حتی تاریخشون استفاده بهینه میکنن.

دعوت زورزورکی

               دعوت زور زورکی

 والو نمیدونم ایی دیگه چه نوع بازیه . دوره آخر الزمون شده . دخترا آدمه ول نمیکنن . یه چند مدته تو ایی بلاگفا یه چیزووی عجیب غریبی اتفاق میوفته که آدم نوک دماغش درخت گوز کلاغک سبز میشه .

یه دختر خانومی اومده دو ساعت التماس و التجا که میخام دعوتت کنم به بازی . هی میگم دختر من بازی مازی بلد نیسم . ولی عامو مگه ول کن بود . بهش میگم اسمت چیچیه ؟ میگه صدف . الله اکبر . صدفم شد اسم؟

حالو یکی  دوتو هم نیسن چندتو صدف پیدو شده . تازه باروون هم که یه مدتی نبودش او هم دعوتمون کرده . میگن آخوند که شانسش کج بشه دو جا دوجا دعوتش میگیرن حالو بگذریم . گفتیم دلشونه نشکنیم و بیویم بازی . عیبی نداره ثواب داره  .

در مورد قانون زندگی که : عزیزوم من اگه زندگیم قانون مانون دوشت که وضع و روزووم بهتر از حالام بود . ساده هستیا  . قانون؟ ؟

دختر خوب :تو ایی دنیا و مخصوصا ایران هر کس بخاد از قانون خاصی پیروی کنه باید نون شب هم نداشته باشه . من نمیدونم چرو همه خودشونهزدن به خوابی ؟ یه مدته که مد شده بین مردم که دائما سخنان بزرگان و دانشمندا و فیلسوفا رو از حفظ میکنن . جالبه که تا دوساعت بعدشم اصلا یادشون نمیمونه .

ولی خب بزارین منم قانون زندگیمو بگم .

۱. در زندگی چشم دیدن از خودم بهتر رو ندارم .

۲. سعی میکنم هر کسی از من پولدارتر باشه به نحوی ثابت کنم که از راه دزدی و خلاف بدست آورده .

۳.هر کسی حرفای علمی بزنه یه جوری سر پوزش میزنم و سبکش میکنم

۴.هر جا یه ادم قوی هیکل میبینم یه جورایی بهش گیر میدم که کتکاری راه بندازم با اینکه میدونم کتک میخورم ( اینو واقعا جدی میگم).

۵. و مهمترین قانون من اینه که تو آدما دقیق میشم که ببینم از چه چیزی و چه کسی خیلی خوششون میاد و رو چی تعصب دارن . بعد دیگه روزگارش سیاه هست . اینقدر گیر میدم بهش که دیوونه بشه. بهتر بگم مرض دارم

....

افتخارات من :

بزرگترین افتخار من این بود که تونستم جند تا شرکت بزرگ که صد در صد ورشکسته بودن رو آنقدر موفق کنم که الان بزرگترین در نوع خودشونن .

افتخار دیگم اینه که همیشه دوستام از بودن کنارم حال میکنن و تا حالا با هیچ دوستم قهر نکردم .

 

 

 

شما بگویید چکنم

             شما بگویید چکنم 

بیزارین تا براتون از اول داستان شروع کنم . آقا ایی جریانو برمیگرده به حدود ۱۰-۱۵ سال پیش .. او موقا من خیلی خیلی خوش تیپ و خارجی و قد بلند و کشتی گیر و با شخصیت و خلاصه ابرو خمار و چیش پیوسته  بودم . 

بگذریم . مشکل از اونجو شروع شد که یه روز تو خیابون داشتم میرفتم که یه دبیرستان دخترونه نزدیک خونمون تعطیل شد . طبق معمول عین اینکه در طویله بهشت رو باز کردن  یه مشت حوری بهشتی ازش ریختن بیرون .

 دردسرتون ندم .همین که داشتم رد میشدم دوتا دختر که تغریبا دوتاشون هم خوش قیافه بودن و هم خوش هیکل و معلوم بود خیلی هم با هم دوست و رفیق هستن .از کنار من که میگذشتن گفتن : حالا مامانت بادنجون و کدوهاشو با چی چی میخاد سرخ کنه تو که همه روغن نباتیاره زدی به کله ات ؟ 

 

 

آقا ایره گفتن ما از خجالت مث لبوسرخ شدیم . ما که رفته بودیم ۲ ساعت آرایشگاه و به موهامون ژل زده بودیم . اینا هم ماره مسخره کردن  برگشتیم گفتیم : ما بادنجون و کدو رو آب پز میخوریم  ... بعد یه شماره تلفنی بهش دادیم و گفتم : رمز خوشبختیت دست منه زنگ بزن تا بهت بگم .اونا هم گرفتن . و خلاصه بعد از چند روز باهاشون دوست شدیم .

روزای خوبی با هم داشتیم . ولی یه مشکلی از روز اول بروز کرده بود و اون این بود که اونا دو نفر بودن و خیلی هم هر دونفرشون با معرفت و خوشکل بودن . هیچکدوم هم نمیخواست به نفع دیگری میدونو ترک کنه . منم راستش دلم نمیومد هیچکدومشونو جواب رد بدم .. چون از هر دوشون بطور مساوی خوشم میومد .

هر مدل مویی که اون میزد اون یکی هم میزد . هر لباسی که یکیشون میپوشید اون یکی هم میپوشید .. وقتی جلو هم بودن همش قربون صدقه هم میرفتن و از خوشکلی و خوبی هم تعریف میکردن اما به محض اینکه یکیشون یه ثانیه دور میشد غیبت و بدگویی و حسادت شروع میشد .

منم ته دلم یه حس خوبی داشتم و از اینکه ۲۴ساعت اینا دوتا دوست صمیمی بخاطر من حرص میخورن قند توی دلم آب میشد  ولی خداییش هردوشونو دقیقا مساوی دوست داشتم ودارم .. و اصلا نمیتونم بگم که بیشتر عاشق کدومشون هستم . 

 

 

سالها از اون جریان میگذره و چندین خواستگار واسه هزکدومشون اومده ولی فقط از ترس اینکه یکی صحنه رو خالی نذاره تن به اردواج ندادن .

تو این میون زندگی منم تحت الشعاع قرار گرفته . منکه بهشون گفتم این مشکل رو خودتون دونفر حل کنین . اونا هم در ظاهر همش به هم تعارف میکنن اما پشت سر هم واسه هم میزنن. 

راستش از اون جریان حدود ۱۵ سال میگذره . اونا دیگه از سن ازدواجشون گذشته . منم بر سر دوراهی هستم . هر دوشون خیلی دخترای خوبین . منم دلم نمیاد دل هیچکدومشونو بشکنم .

حتی یه بار سه تایی به خانواده هامون گفتیم که اگه بشه تو یه شب هر دوشونو با رضایت هم عقد کنیم . که هر سه خانواده بعد از اینکه فهمیدن موضوع جدیه کاملا مخالفت کردن ..

حالا  بگویید من بدبخت چکنم ؟؟؟؟؟