شتر نجاست خوار ( قسمت اول)

دبیرستان حبیب ابن مظاهر یا هموون زینت پلوویی سابق . معروف شده بود به فاضلاب دبیرستانای ناحیه ۲ آموزش و پرورش شیراز.
سال چهاروم دبیرستان تغریبا تا وسطای سال دبیر معارف اسلامی نداشتیم.
از قدیمیا که کسی حاضر نمیشد کلاس ما رو برداره . دبیرای جدید هم که عمدتا یا دانشجوی معارف بودن یا از شهرای دیگه میومدن و هنوز بقول معروف صابون بچووی مدرسه زینت به تنشون نخورده بود .
پنجشنبه عصرا دو ساعت معارف اسلامی دوشتیم که طبق معمول چون دبیر نداشتیم تعطیل بود و پاتوق مام تو سینما سعدی بود.
اما اون پنجشنبه مث ایکه خبرایی بود . سر کلاس که رفتیم . آقای مستشاری مدیر مدرسه همراه یخ جوون تغریبا ۳۰ ساله اومد سر کلاس و گفت : تخم سگها .کره خرا .... خوب گوش کنین . این آقووی فلان قبول کرده که کلاس شماره ور داره . اگه ایشونه ناراحت کردین و رفت دیگه دبیر نداریم براتون بیاریم .
بعدشم خدافظی کرد و رفت.
دبیر جدید رو به ماها کرد و صورتشو کشید تو هم و با چشم غرنه و با لهجه غلیظ دشتستاتی و برازجانی گفت : آقایون من مث دبیرای قبلی نیسم. هر کسی سرسو هم بجنبونه کتک میخوره و از کلاس اخراج میشه .
ما که از این تهدید ها و قمپز در کردن دبیرا گ.شومون پر بود . هیچکدوممون اعتنایی نکردیم .
اون موقع بچها تیکه کلامای بخصوصی بکار میبردن . اوون موقع سر زبونشون افتاده بود :"بیشتره" . هر کس هر چی میگفت همه با هم میگفتن "بیشتره" .
این آقای دشتستونی کم کم دیگه داشت نسق همه رو میگرفت . هر کس تکون میخورد یه کتک سیری میخورد. یه روز داشت در مورد کائنات صحبت میکرد و میگفت بعله خداوند در آسمانها میلیونها میلیون ستاره داره . همه بچها با هم گفتن : آقا بیشتره . گفت شایدم بیشتر باشه . خلاصه سر یه موضوع دیگه ای گفت خداوند در قیامت هزاران سال انسان رو در جهنم میندازه . بازم بچا گفتن نه آقا بیشتره .
دیگه دوزاریش افتاده بود . خلاصه یه روز بحث بر سر نجاسات بود . و جریان این بود که نجاسات مثلا بول و غایت و خون و ووو . و همچنین عرق شتر نجاست خوار هم نجس هست. یه دفعه من زدم زیر خنده . بطرف من اومد و گ شتر نجاست خوار رو چی جوری عرقشو میگیرن > مگه تو دیگ عرقگیری جاش میشه؟