قوم الظالمین

 آقا ایی دفه بیلیط ما خیلی مسخره بود .  کلا از ایی سفرو خوشوم نیومد . اولا که تو لندن علاف شدم . چون بیلیطووم اوکی نشده بود و مجبو شدم برم تو شهر . منم از لندن خیلی بدووم میاد .خلاصه یی شب مجبور شدیم جل بیشیم سر یکی از رفیقامون . توی بحرین هم باز همیطور . 

خلاصه آقا تو هواپیما هم یی مرد وراجی  مخ ماره تیلیت کرد . ایقد ور زد که سرووم میخاس بوپوکه . ازووم سوال کرد شومو شغلت چیچیه ؟ منم الکی گفتم تو خارج شوفر تاکسی هستم . اوهم دید ما یی آدم بیسوادی هسیم بنا کرد به خشت موشتن . او دیگه دس ماره از پشت بسسه بود . میگفت که استاد دانشگاه تو آمریکا هس . میگفت الکترونیک درس میده . ولی اسم او دانشگاهی رو که میگفت من میشناختم که اصلا الکترونیک نداره . گفتم بیزار یی کمی بیزارمش سر کار . شروع کردم باهاش حرفووی علمی زدن . خلاصه همش میگفت حیف شما که ادامه تحصیل ندادی و اقلا یی دیپلمی نگرفتی . بگذریم ..

آقا وقتی اومدیم تو فرودگاه دیدیم خدا بده برکت ... هر چی قوم و خویش(قوم و خرس) دوشتیم هجوم اورده تو فرودگاه . نمیدونم کی خبرشون کرده بود ولی مث ایکه چون عصر جمعه بوده و همه تو یی مسجدی نزدیک فرودگاه تو یه مجلس ختمی بودن از همو راه اومده بودن فرودگاه که هم یی تفریجی بشه هم یی منتی هم سر ما گذوشته باشن .

من شخصا خیلی بدووم میاد تو مسافرت ساک و چمدون همرام باشه ولی دیگه مجبورا دوتا ساک و دوتا کیف دستی همرام بود . خلاصه آقا همه اومدن صورت ماره ماچ و موچ کردن ( البته فقط مردا و پیره زنا ) . بعد هم ساک و چمدونای ماره گرفتن و بردن . منم میخاسم برم با همو مردیکه که خشت میمالید خداحافظی کنم . او هم گفت باید شماره تلفنت بدی و خلاصه یی ربع ساعتی ماره معطل کرد . بعد که اومدم دیدیم ای دل غافل که بدبخت شدم . همه رفته بودن و ساک منم برده بودن . حالو پول هم ندوشتم . چون کیف پولمم تو ساک دستی ام بود .

فقط یه یه دلاری دوشتم که ته جیبوم بود . قبل از ایکه بفهمم همه رفتن یی پیره زن گدووی اومد و پیله شد که ننه یی کمکی به من بکن یتیم دارم . منم چون جلو چندتو دختر خوشکل بود و همشون دوشتن منه نیگا میکردن دست کردم و همو یه دلاریو ره دادمش . بهشم گفتم ننه ای یه دلاری هسا .. هزار تومن میرزه . نکنه گولت بزنن . گفت نه ننه نترس . هر روز صبح همی صرافووی چهارووی زند نرخ دلاره از من میپرسن .

خلاصه پای پیاده راه افتادم تا اومدم لب خیابون . با هزار بدبختی جلوو یی تاکسی باره گرفتیم و با بدبختی اومدیم در خونه پول کرفتیم و دادیمش . جالب بود که همه از دس من عصبانی بودن . همه غرو لند میکردن . میگفتن ما تو خونه متوجه شدیم تو با هیچکس نیومدی . گفتم خب چرو بعد نیومدین دنبالوم ؟ گفتن همه خیال کردن تو خودت یواشکی جیم شدی بری پیش دوس و رفیقات چون از ایی سبک بازیا همیشه از تو بر میاد .

خلاصه همیشه ساک و کیف ما زودتر از خودمون سوار ماشین میشن .