علم بهتر است یا ثروت یا .....
آرش پسر خوبی بود . خونشون تو کوچه ما بود . خانوادش آدمای با کلاسی بودن . اسباب بازی و دوچرخه و ایی چیزا هم خیلی داشت . همه اسباب بازیاش به روز بود . ماشین کوکی و از ایی آدم آهنیا و خلاصه چیزووی دوشت که همه ما بچه ها تو خواب هم نمیدیدم . مامانش خیلی با کلاس بود و خوش تیپ میگشت . باباش هم مرد خوبی بود . ولی هیچکدوم از بچه های کوچه رو تو خونشون راه نمیدادن که با آرش بازی کنه . چون ما هممون بیتربیت بودیم و فحشای خاورمیانه ای میدادیم . بازیهووی ما مثلا ایی بود که پوست هندونه های تو آشغالها رو تیکه تیکه میکردیم و بهم پرت میکردیم یا از ایی بازیهوی که توله گداها بازی میکردن . ولی آرش اصلا قاطی ما نمیشد . یعنی مامانش نمیذوشت .
از قضا یه روزی دیدیم از خونه آرش اینا صدووی چیغ و لوووک میاد و یه عده زنی دارن میزنن تو سرو صورتشون . فهمیدیم که بابای آرش بدبخت تصادف کرده و مرده . خیلی حالمون گرفته شد . ننه ما هم رفت خونشون و به ننه آرش دلداری میداد و آب قند و عرق گل گاوزبون و نبات براش درست میکرد که غش نکنه . ما هم که یه بچه سبک و خودشیرینکی بودیم دایما میرفتم تو آشپزخونه و سینی چایی رو میوردیم جلو مردم میگرفتیم . هر کاری هم که دوشتن و هر چیزی که میخاسن بخرن ما مث پادووک میرفتیم میخریدیم . واسی کفن و دفن و مراسمها هم ما خیلی کمک میکردیم . و از همه مهمتر دور آرشه ول نمیکردیم . هر کاری که دوشت ما انجام میدایدم . چون یه حسی میگفت که ایی آرش آدم بدرد بخوریه .
خلاصه .... همه چیز تموم شد و دست و پای مراسم عزا برچیده شد . اما من حسابی نوره چیشه مامان آرش شده بودم . از صبح تا شب تو خونشون تلپ بودم و دیگه مث دوتا برادر با هم بودیم . دیگه ظهر واسه نهار هم نمیرفتیم خونه . همه بچا بمن حسودیشون میشد . از بچها گذشه مردووی کوچه هم به من غبطه میخوردن چون یواش یواش میومدن به مامان آرش یه سلام و علیکی کنن که بلکم یه چیزی بهشون بماسه ولی او جوابشونه نمیداد خلاصه هر کاری میکردن یه نفوذی بکنن نمیتونسن . چون مامانه آرش عین کپی برابر اصل بود با هنرپیشه ایرانی شهناز تهرانی . ....
توی مدرسه من و آرش همیشه با هم بودیم درساش افتصاح بود . کره خر اسم خودشم با انگلیسی نمیتونست بنویسه . ولی نمیدونم چرا همیشه مورد تشویق مدیر و ناظم و دبیرا بود . هر کاری که دونایی باهم میکردیم و میبردنمون دفتر کتک مفصلی بمن میزدن و بعدشم با مهربونی اونو نصیحت میکردن که دیگه با این دوستای بیتربیت و بی ادب نگرد . بارها میشنیدم که بهش میگفتن حیفه شخصیت تو هست که با این آدم دوست هستی . من برام سوال شده بود که چرا .... خب این نره الاغ که نه درسش خوبه نه تربیت داره نه خوش سرو زبونه ... هیچی نداره . دیگه بخودم قبولونده بودم که خب حتما شانس داره .
آرش مث بزغاله دست آموز هر جا که من میرفتم و هر کاری که من میکردم دقیقا انجام میداد . اصلا از خودش خلاقیت و عرضه ای هم نداشت . یه مدت باشکاه کشتی میرفتم که اونم مث بز دنبالم راه افتاد .. همیشه هم عین تپه چس میخورد زمین و باید سه ساعت راست و ریستش میکردم . تا اینکه واسه مسابقات کشتی دانش آموزی کشور من انتخاب شدم ولی دبیره ورزشمون بمن گفت که آرش هم ورزشکاره خوبیه و باید بیاد .که از فدراسیون مخالفت کردن . خلاصه هردومنو فرستادن که اون توی همون مقدماتی اوت شد و من مقام آوردم . اما صبح سر صف اول اونو بعنوان دانش اموز نمونه معرفی کردن و خیلی هم ناز و نوازشش کردن ولی منه بیچاره رو گفتن بعدا توی یه فرصت مناسب تشویق میکنیم که نکردن.
سربازی که معاف شد . هر دوتایی رفتیم واسه آزمون بانک امتحان دادیم . که اون رد شد و من قبول شدم . اما واسه مصاحبه با وجودیکه همه سوالها رو جواب دادم منو رد کردن و بعد از مدتی فهمیدم آرش قبول شده . میگفت زنگ زدن گفتن اشتباه شده و بیا تو قبولی .
توی کوچمون یه دختری بود که خیلی خوشکل بود . از شما چه پنهون مخشو هم ما زده بودیم . قرار شد که بریم خواستگاریش . ولی دیدم یه روز زنگ زد و زد زیره گریه که بابام با تو مخالفه .. گفتم چرا . گفت مامان آرش اومده خواستگاری و خلاصه بابام با اون موافقه . دیگه خیلی زورم گرفته بود . باید این معما رو حل میکردم . رفتم پیشه مامان آرش و با عصبانیت گفتم شما چرا رفتی خواستگاری فلانی .
با یه مهربونی خاصی برام یه لیوان شربت اورد و یه هزارتایی هم قربون صدقه ما رفت و با یه زبونی به ما فهموند که این دختره بهتره که بشه زن آرش . خلاصه ما هم که تحت تاثیر محبتهای مامان آرش قرار گرفته بودیم با رضایت کامل از خونه بیرون اومدیم .
بعدها که یه کم عقلمون به کاره دنیا رسید فهمیدیم که این آرش نبوده که خو ش شانس بوده بلکه همه از مدیر و ناظم و دبیره ورزش و افسر کلانتری و بابای دختره و ...... بخاطر خوشکلی ننه آرش احترامشو میذاشتن و راه پیشرفت همه جا براش باز میشده . فهمیدم که یه ننه خوشکل و باعرضه از علم و ثروت و شانس هم بهتره