قضیه
اول اینو که زاییدی بزرگش کن
شاید بارها و بارها از بزرگترا و یا آدمای با تجربه تر شنیده باشید که بهتون گفتن:حالا اینو که زاییدی اول بزرگش کن تا بعدیش .
و اما قضیش :
میگن او زمونای قدیم البته نه خیلی قدیم که عاموت ماموت میخورده . همین ۲۰۰-۳۰۰ سال پیش . وفتی که میخاسن یه عروسی رو بفرسن خونه بخت اول واسه شب عروسی آمادش میکردن . او موقا که مث حالا آرایشگاه وشهین خانوم منقاش طلاو ماکس صورت و اپیلیدی و دیکلره و اپیلاسیون و فیشیال و هزار کوفت و زهر مار که نبوده . خوشکل واقعا خوشکل بوده و زشت هم زشت . خلاصه بگذریم .
ولی واسه اینکه شب عروسی دوماد تو حجله از ترس زهله ترکمون نشه . عروسو میبردن پیش بند انداز .بند اندازا معمولا از این زنای کولی بودن .
میگن یه روز یه عروسی زیر دست بند انداز بوده و گلاب به دماغتون یه باد مخالفی تو دلش پیچیده بوده . هر چی خودشو میگیره و فشار بخودش میاره نمیتونه مهارش کنه. تا ایکه خیر سرش از دستش در میره . و از بخت بد صدای ناهنجاری هم ایجاد میکنه . دیگه از خجالت داشته آب میشده که زن بندانداز واسه ایکه یه کم آرومش کنه : هورا میکشه و کل میزنه و میگه مبارکه چون نشونه اینه که بچه اولت پسره . عروس هم خیلی خوشحال میشه و خیالش راحت میشه .
بعد از چند دقیقه بند انداز میبینه که عروس خانوم داره جابجا میشه و زور میزنه . میگه ننه چته؟ چرو داری بخودت فشار میاری؟
عروسه میگه : والو میخام دومیشم پسر باشه .
بند انداز میگه ننه بزار حالا همی رو که زاییدی بزرگش کنی تا بعدیش.
نتیجه ۱: همیشه قبل از آرایشگاه رفتن ....
نتیجه ۲: گل اول رو که تو فوتبال زدین نگین ما منتظر دومیش هسیم.
نتیجه ۳: نتیجه یک هیچ به نفع خدیجه